عیـالـوارتــرین مــرد ایـــران


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



عیالـوارترین مـرد ایران را به همراه عکس‌های دیدنی از این خانواده ببینید!بخش‌هایی از این گزارش در ادامه می‌آید:

ازدواج مرد ایرانی با 3 زن در یک شب

با 26 زن،195 فـرزند و بیش از200 نـوه و نتیجه در خانه‌ای در شمال کشور زندگی میکرد.

تعداد فرزندان او آن‌قدر زیاد بود که برای انتخاب نام آنها با مشکل روبه‌رو شده بود.

دو گوسفند،50 کیلو برنج،20 کیلو آرد،هفت کیلو حبوبات،چهار کیلو روغن،یک کیلو چای و 10 کیلو قند و شکر مصرف روزانه خانه آنها بود.

درباره حاجعلی حق‌پناه صحبت می‌کنیم؛مردی که در دهه 50 به خاطر خانواده پرجمعیتش تیتر یک روزنامه‌های کشور شد.


حالا 34 سال از مرگ حق‌پناه میگذرد و خانواده حق‌پناه‌ها جمعیتشان خیلی بیشتر از قبل شده.آن‌قدر که محاسبه تعداد خانواده برای خودشان هم سخت است.خبرنگار و عکاس برای اینکه از اوضاع و احوال این خانواده پرجمعیت بعد از مرگ حاجعلی باخبر شوند؛درست روزی که اعضای این خانواده برای ولیمه دور هم جمع شده بودند؛شال و کلاه کردند و به روستای جوجاده رفتند.

اگر سری به جوجاده،روستایی بین قائمشهر و ساری بزنید؛اوّلین موضوعی که توجه شما را به خود جلب می‌کند تعداد بی‌شمار افرادی است که نام خانوادگی‌شان حق‌پناه است.آنها همه از بازماندگان مردی به نام حاجعلی حق‌پناه هستند که به خاطر تعداد زیاد همسر و فرزندانش نامش به روزنامه‌ها راه یافت.

«من خودم هم حق‌پناه هستم.با کدامشان کار دارید؟!»

اینها را راننده تاکسی‌ای میگوید که ما از او سراغ خانواده حق‌پناه را می‌گیریم.

اکثر ساکنان روستای جوجاده از بچه‌ها،نوه‌ها،نتیجه‌ها و ندیده‌های حاجعلی حق‌پناه هستند که با جمعیت زیادشان روستا را به نام خود درآورده‌اند.

راننده میگوید:«حتی مسجدی که در مرکز جوجاده قرار دارد زمینی بوده که حاجعلی حق‌پناه به اهالی اهدا کرده تا مراسم‌شان را آنجا برگزار کنند. نام حاجعلی را می‌توانید روی سر در این مسجد که بخش‌هایی از آن هنوز نیمه‌کاره مانده ببینید».

اینجا همه حاجعلی را به خاطر تعداد همسرها و فرزندان بی‌شمارش به علاوه نفوذ و ثروتی که داشته می‌شناسند.

حاجعلی در یک خانواده فقیر به دنیا آمد امّا با سعی و تلاش در سن 24 سالگی صاحب مال و املاک زیادی شد.حق‌پناه بزرگ سرانجام در سن 95سالگی به خاطر کهولت سن و به مرگ طبیعی فوت کرد.آن زمان کوچکترین فرزند حاجعلی که از همسر بیست و ششمی‌اش بود؛سه سال بیشتر نداشت.حالا اگر چه حاجعلی و زن‌هایش همه به رحمت خدا رفته‌اند امّا هنوز که هنوز است چرخ روستای جوجاده به کمک پسران،دختـران،نـوه‌ها،نتیجه‌ها و ندیده‌های حق‌پناه می‌چرخد.

 

 ازدواج مرد ایرانی با 3 زن در یک شب

بخشی از فــرزندان و نـوه ها

 

از آمل تا بابل


«خودمان هم آمار دقیقی از تعداد فرزندان پدرمان نداریم.تا به حال فرصتی هم پیدا نکرده‌ایم که شجره‌نامه‌ای از خاندانمان تهیه کنیم.»اینها را حسن،یکی از پسران زن ششم حاجعلی میگوید.او 65 سال دارد و وقتی حرف به اینجا میرسد که خودش چند زن دارد با خنده ادامه میدهد؛«من یک زن بیشتر ندارم در عوض خدا به من نه دختر و یک پسر داده،راستش خانمم تحمل هَوو ندارد.

خدا نکند از کار خانمی تعریف کنم آن شب را باید بیرون از خانه بخوابم.» در میان پسران حاجی تنها چند نفرشان هستند که مانند پدر چند همسر گرفته‌اند اما هیچ‌کدام نتوانسته‌اند رکورد پدرشان را در این زمینه بشکنند اما نکته جالب اینجاست که نه خود حاجی و نه پسرانش تا به حال کارشان به طلاق نکشیده است و همسرانشان به‌خوبی و خوشی با هم زندگی می‌کنند.

حسن میگوید:«زن اول پدرم عاروس نام داشت.پدرم زمانی که 24 سال داشت با این زن که آن زمان 18 ساله بود؛ازدواج کرد».

به گفته حسن،پدرش در اکثر شهرهای مازندران همسر داشته و تا آنجا که او می‌داند پدرش برای زن‌هایش شش خانه خریده بوده؛«از آمل گرفته تا بابل،قائمشهر،نکا،ساری،زرین‌کلاه و...پدرم زن گرفته بود.» پسران حاجعلی درباره راه و روش زندگی پدرشان حرف‌های زیادی برای گفتن دارند؛«پدر کارهای زیادی انجام میداد.او در حدود 20 هکتار مزرعه گندم،جو،برنج و پنبه داشت و زن‌هایش پا به پایش در مزرعه کار میکردند».


حق‌پناه بزرگ مرد کاری و پرتلاشی بود.او در کنار مزرعه‌داری دستی هم در خرید و فروش دام داشت.برای همین مجبور بود به شهرهای مختلف سفر کند و گاو وگوسفندهایش را بفروشد.شاید یکی از دلایلی که باعث شد حاجعلی 26 زن را به عقدش دربیاورد؛همین سفرهای زیاد بوده است؛«به نظر ما یکی از دلایل اینکه پدرمان زیاد زن گرفته،میتواند سفرهای زیادی باشد که او می‌رفته.مثلاً مادر حسن‌آقا که نامش محرم بود و مادر من و یک خانم دیگر از زن‌هایی بودند که پدرم آنها را در آمل دیده و با آنها ازدواج کرده بود».


غلامرضا کوچکترین پسر حاج علی است. او 35 سال دارد و نام دخترش که کوچک‌ترین نوه حاجعلی به حساب می‌آید را به احترام مادر خدا بیامرزش مهتاب گذاشته است؛ «مهتاب زن آخر حاجی بود. او 14 ساله بود که به عقد حاجعلی 70ساله درآمد.مردم روستا مدعی بودند که حاجعلی او را از بقیه همسرانش بیشتر دوست دارد».

خانه‌ای برای 12 هوو

خانه حاجعلی در جوجاده تا سال 73 همچنان پابرجا بود اما در همان سال،وقتی زن‌های فامیل دور هم جمع شدند تا برای غلامرضا،پسر کوچک خانواده آش پشت پای سربازی درست کنند،به خاطر شیطنت بچه‌های فامیل،خانه آتش می‌گیرد و بیشتر یادگاری‌های به‌جا مانده از حاجعلی در میان شعله‌های آتش می‌سوزد.آخرین پسر حاجعلی در این‌باره میگوید:«زیر خانه پدر کاه زیادی جمع کرده بودیم.آن روز بچه‌های کوچک شیطنت کردند و با آتش زدن کاه‌ها خانه را به آتش کشیدند.خوشبختانه شخصی در این حادثه آسیب ندید اما خانه پدریم با همه یادگاری‌هایش سوخت».


خانه اصلی حاجعلی در بالاترین نقطه روستا و روی تپه‌ای بلند قرار گرفته بود.جایی که به قول حسن،هم به ساری مشرف بود و هم قائمشهر.بعد از آن آتش‌سوزی،بعد از پاکسازی بقایای خانه سوخته،آنجا را به باغ تبدیل کردند و درختان نارنگی،پرتقال و انار زیادی آنجا کاشتند؛«پدرم عاشق خانه‌اش بود و تا جایی که به خاطر دارم؛او با 12 زن خود و همه فرزندانش در آن خانه به خوبی و خوشی زندگی میکردند.»

این‌ها را غلامرضا اضافه میکند در خانه حاجعلی 12 هوو و فرزندانشان به خوبی و خوشی زندگی میکردند.همسران حق‌پناه بزرگ به خوبی کارها را بین خود تقسیم کرده و با هم کنار آمده بودند.حسن درباره زندگی در خانه پدری‌اش میگوید:«آن زمان مادرانمان در حیاط خانه یک گهواره سراسری با پارچه درست می‌کردند و بچه‌ها را در آن میخواباندند.کارهای خانه بین زن‌ها تقسیم شده بود.یکی از آنها فقط مسوول نگهداری از نوزادان بود»


حاجعلی برای اینکه نظم و انضباط را در خانواده پرجمعیتش برقرار کند؛گاهی مجبور می‌شد ابروهایش را درهم بکشد و با توپ و تشر اوضاع را آن‌طور که دلش میخواهد سر و سامان دهد.

او مرد خانواده‌داری بود و تا آنجا که می‌توانست سعی می‌کرد خانواده‌اش را دور هم جمع کند.غلامرضا که یکی از پسران تحصیلکرده حاجعلی است؛میگوید:

«پدرم به اتحاد و همبستگی در خانواده خیلی اهمیت میداد.حتی در زمان ناهار و شام با اینکه تعداد خانواده زیاد بود اما او در چند نوبت غذا میخورد تا دل همه را به دست بیاورد و با همه اعضا خانواده‌اش دور هم بنشینند.»


جیـره پادگانی

سالها پیش وقتی حاجعلی به خاطر تعداد زیاد زنان و فرزندانش سوژه روزنامه‌ها و مجله‌ها شد؛در باره زندگی‌اش به خبرنگارها گفت:

«من در چند نوبت با خانواده‌ام شام و ناهار میخورم.اوّل با یکی از همسرانم و فرزندانمان و بعد هم به نوبت با بقیه غذا میخورم.به همین خاطر پرخور شده‌ام»!


حق‌پناه بزرگ مرد دست و دلبازی بود و به خاطر کار و تلاش زیادی که انجام میداد؛وضع مالی خوبی به‌هم زده بود.

او دوست نداشت به اهل و عیالش بد بگذرد.رشید یکی دیگر از فرزندان حاجعلی در این‌باره میگوید:

«غذای ما خیلی زیاد بود.ما آن زمان که دور هم بودیم؛ روزی دو گوسفند،بیش از 10 مرغ، 50 کیلو برنج،20 کیلو آرد،هفت کیلو حبوبات،چهار کیلو روغن،دو کیلو کره،هشت کیلو پنیر،یک کیلو چای و 10 کیلو قند و شکر مصرف میکردیم».

غلامرضا در ادامه صحبت‌های برادرش با خنده می‌گوید:

«ما در خانه قبلی‌مان جایی داشتیم به اسم بالاخانه.آنجا همیشه یک لاشه گوسفند آویـزان بود و به محض اینکه نزدیک بود تمام شود؛ پدرم آن را برمی‌داشت و یک لاشه پرگوشت دیگر آویزان میکرد».


به هر حال خرج خانه‌ای که در آن 12 هَوو، 195 پسر و دختر و بیش از 200 نوه و نتیجه زندگی میکردند،معلوم است که زیاد می‌شود اما حاجعلی به خاطر داشتن زمین‌های زیاد وکشاورزی مناسب می‌توانست هزینه خانواده‌اش را تأمین کند.البته این برای زمانی بود که حاجعلی تنها 12 زن داشت امّا وقتی تعداد همسران او به عدد 26 رسید؛حق‌پناه بزرگ مجبور شد برای بقیه زن‌هایش در شهرها و روستاهای اطراف جوجاده خانه بگیرد و هرچند روز یک بار برای سرکشی به وضعیت آنها به شهرها و روستاهای دیگر مازندران رفت و آمد کند.

او برای رفت و آمدش هم آدابی داشت که بچه‌ها باید آن را رعایت میکردند؛«پدرمان اسبی داشت به اسم سهند.زمانی که او میخواست برای دیدن زن و فرزندانش به شهر دیگری برود با سهند تا لب جاده می‌رفت و از آنجا سوار بنـز 190 اش می‌شد.وقتی هم که میخواست برگردد؛یکی از دختران یا پسرانش باید با اسب لب جاده می‌رفت و آن‌قدر منتظر می‌ماند تا حاجی از راه برسد و سوار بر سهند به داخل روستا برگردد.»


خواستگاری برای هوو

پسران حاجعلی تا دلتان بخواهد از پدرشان و کارهایی که انجام داده،خاطره دارند امّا حتماً دختران حق‌پناه هم حرف‌های شنیدنی از پدرشان دارند.

برای همین پای حرف‌های آنها می‌نشینیم.روزی که ما برای تهیه گزارش به روستای جوجاده رفتیم؛بهترین فرصت ممکن برای دیدن بازمانده‌های حاجعلی بود؛چراکه ولیمه خوران یکی از پسران حاجعلی بود که داشت خودش را برای زیارت خانه خدا آماده میکرد.


حاجی صنم سومین دختر حاجعلی از زن اولش یعنی عاروس است.او که حالا 85 ساله است،میگوید:

«آن اوایل حاجی با 12 همسرش در یک خانه زندگی میکرد.همه رابطه‌شان با هم خوب بود.

وقتی حاجی میخواست دوباره ازدواج کند،مادرم خودش چادر به کمر می‌بست و به در خانه آن زن می‌رفت تا او را از خانواده‌اش برای حاجی خواستگاری کند!»


به گفته صنم زندگی در خانه حاجعلی خیلی جالب بود چرا که گاهی اوقات در یک هفته چند زن هم‌زمان با هم وضع حمل میکردند؛«حاجعلی در میان 26 زن خود سه تای آنها را از همه بیشتر دوست داشت.اولی مادرم عاروس بود که هم پای حاجی بود.دومی محرم خانم و سوم همسر آخر پدرم،ماتابه بود.»صنم درجواب این سوال که آیا حاجعلی دستِ بزن هم داشته،خنده‌اش می‌گیرد؛طوری که دندان‌های طلایش به چشم می‌آیند؛«حاجی سیاست داشت.اگر خشم نمی‌کرد و از زن‌هایش زهرچشم نمی‌گرفت که آنها به راحتی نمی‌توانستند در کنار هم زندگی کنند.او گاهی دستِ بزن هم داشت اما بعدا دلجویی میکرد.خلاصه اینکه حاجی خیلی خانواده‌دوست بود».

گوش به آهنگ سطل مسی

«به پدربزرگم به این خاطر حاجعلی گدا می‌گفتند که او عاشق حضرت علی(ع) بود و ارادت خاصی به او داشت.به همین دلیل گدای علی لقب گرفت.

حتی شعری که روی سنگ مـــزار او نوشته‌ایم هم بی‌مناسبت با اسم او نیست.»

فرامرز حق‌پناه اینها را میگوید؛او اولین نوه حاجعلی است که در سال 51 توانسته دیپلم بگیرد.

فرامرز مدتی روی خانواده‌اش تحقیق کرد تا آمار دقیقی از تعدادشان جمع‌وجور کند اما از آنجا که تعداد آنها خیلی زیاد است، از این کار منصرف شد.

«در آماری که سال 51 گرفتم متوجه شدم حاجعلی حدود 540 دختر و پسر و نوه و نتیجه دارد.

شاید الان حدود 2300 نفر باشیم،شاید هم بیشتر.» فرامرز از حاجعلی خاطرات زیادی دارد.

او میگوید:«خوب به خاطر دارم که وقتی ما بچه بودیم حاجی برای اینکه دخترها،پسرها،نوه و نتیجه‌هایش را صدا کند،میگفت:

«آهای.او تعداد زیادی از فرزندانش را به اسم نمی‌شناخت و به همه می‌گفت آهای!»

حاجعلی حتی برای صدا کردن بچه‌هایش از سر مزرعه هم رسم و رسوم خاصی داشت.

آن زمان تلفن همراه نبود.برای همین حق‌پناه بزرگ به یکی از ستون‌های خانه‌اش سطلی مسی آویزان کرده بود و هر وقت میخواست پسرانش را از سر مزرعه به خانه صدا کند،با یک چکش به سطل مسی می‌کوبید تا اعضای خانواده را دور هم جمع کند؛«یکی از نشانه‌های حاجعلی داسی بود که همیشه همراهش بود.او بدون آن داس هیچ‌جا نمی‌رفت و اعتقاد داشت که ابزار کارش باید همیشه همراهش باشد.پیـرمـرد جز قند و شکر هیچ چیز دیگری نمی‌خرید. همه محصولات مورد استفاده‌اش را خودش به کمک همسرانش درست میکرد.از پشم و پنبه گرفته تا شیر و کره و پنیـر.»


سفره عقدی برای سه عـــروس

یکی دیگر ازخاطرات بامزه‌ای که همه فرزندان و اطرافیان حاجعلی آن را به خوبی به یاد دارند،مربوط به روزی میشود که حاجعلی سه نفر از همسرانش را در یک شب عقد کرد.این اتفاق را حسن حق‌پناه به خوبی به خاطر دارد؛ «عاروس،حوا،مریم،ننه خانم،ننه‌جان،محرم خانم،فضه،فاطمه،صغری و ماتابه یا مهتاب تنها چند تن از زنان حاجی هستند.»مدتی که حاجعلی برای فروش دام‌هایش به آمل رفت‌وآمد میکرد،از دو دختر اهل روستای «گتاب» خواستگاری می‌کند.

یکی از آنها ماتابه بود که آن زمان 14سال بیشتر نداشت؛«وقتی پدرمان می‌خواست این دو زن را به عقد خودش دربیاورد،یکی دیگر از دختران روستا هم از او میخواهد او را هم به‌عنوان همسر قبول کند.پدرمان هم قبول میکند.به این ترتیب او در آن شب سه زن را با هم عقد می‌کند!!»


با اینکه حاجعلی در طول زندگی‌اش زنهای زیادی را به عقد خود درآورد اما فقط رضا یکی از پسران حاجعلی که حالا70 ساله است مانند پدرش چند همسر دارد.او تا به حال پنج همسر اختیار کرده است؛«پدرم قبل از مرگش قصد داشت دختر دیگری را هم به عقد خود درآورد اما دیگر اجل مهلتش نداد.او هر کاری کرد نتوانست از خانواده آن دختر رضایت بگیرد.»بعد از آن ماجرا حاجعلی گفته بود که دخترهای امروزی پرتوقع شده‌اند و به هیچ شرایطی راضی نمی‌شوند.

عرش نیوز




:: موضوعات مرتبط: تاریخی , ,
:: بازدید از این مطلب : 638
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : دو شنبه 19 اسفند 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com